منجی( مثال کاربردی از ابرازهایی از جنس نظم)

بسم الله الرحمن ارحیم

یا مرتاح۱

بعضی وقتا ما آدما چقدر راحت میتونیم با یه فکر و عمل اشتباه، اثر منفی، رو خودمون، زندگیمون و بقیه بذاریم.

بذارید از اول بگم ( قضیه همون پیش فرض است که زهرا سادات گفت:)))

موضوع از زمانی شروع میشه که فکر میکنی سرسنگین شدن فردی به دلیل ....و ....و ....( بافتنهای متنوع ذهن)  و اونموقع است که میریزی بهم و در یک عمل کاملا خالی از هر گونه تفکر در جهت مثبت و حسن ظن داشتن شروع میکنی به مقابله و سرسنگین شدن و ...

از همه بدتر اینه که میدونی فکرات  اشتباهه، میدونی با اصل درست فکر کردن، با اصل درست زندگی کردن و ... تناقض داره ولی پاتو کردی تو یه کفش و داری تخته گاز میری.

جالبه اش اینجاست که تو همچین شرایطی گزاره های عقلی و منطقی هم به نظرم میرسید: که تو از کجا میدونی از دست تو ناراحته! تو از کجا میدونی تو رو مقصر میدونه! اصلا شاید رفتارش از رو دوست داشته! شاید حال نداشته و ... ولی چه فایده ای داشت وقتی همچنان حرص می خوردم و نمیتونستم رفتارمم مثل جمله های بالایی تغییر بدم.😢

تا اینکه منجی ای به سراغم اومد😊و اون چیزی جز عمل به دانسته ها نبود.

 تصمیم گرفتم که رفتارم رو عوض کنم و در گام اول هدف اصلی رو از زندگی مرور کردم و در گام بعد برای برقراری ارتباط حسنه، هدف برگشتن آرامش به خودم و کانون گرم خانواده ام و همچنین ایجاد حال خوش به خودمون و بقیه رو هدف قرار دادم ( هدف از این کارم رو هم جهت با هدف اصلی زندگیم قرار دادم)و گوشی تلفن رو برداشتم و با کلی حال خوب به اون بنده خدا( که از دستش کلی حرص خورده بودم) زنگ زدم و پیشنهاد رفتن به شاه عبدالعظیم رو بهش دادم.

البته به خاطر خستگی و ...ایشون، درسته که زیارت نصیبمون نشد ولی به خونشون رفتم و کلی خودم و شاد نشون دادم و سعی کردم حالش رو خوب کنم و کلی باهاش صمیمی حرف بزنم‌، در نهایت با کلی خنده و حال خوب از خونشون اومدم بیرون و فهمیدم که بیشتر فکرهای منفی فقط زاییده افکار غلط من بود و در واقعیت قضیه چیز دیگری بوده.

                                                   اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


پی نوشت۱: مرتاح به معنی مسرور و با نشاط 

پی نوشت ۲: وقتی هدفم ایجاد شادی و حال خوب بود حتی نیومدن اون بنده خدا به شاه عبدالعظیم هم منو دلسرد نکرد و خودمو رسوندم خونشون تا بالاخره موفق شدم، از شر شیطان وسوسه گر نجات پیدا کنم:)) چون میدونستم به هر قیمتی که هست شیطان داره تلاش میکنه تا رابطه ها خراب بشه ولی من کوتاه بیا نبودم و به مبارزه ادامه دادم.

پی نوشت۳: الآن که بیشتر فکر میکنم این کار نوعی استغفار عملی هم بود::))

                    و متن جالبی که در رابطه با استغفار خوندم 👇👇👇


(((تفکری در قلب :


قلب ارگانی است بس عجیب  

انقدر در حد خود بزرگی را به پایان رسانده که خونی که از آغوش خود به بدن تقدیم میکند پاک و تطهیر و شفاف و چون بدن تقدیمش میکند کدر و سیاه است.

هر چه انسان افراط و تفریطش بیش باشد ورید های خونرسان به قلب سخت و باریکتر و شکننده

 

این شرح حال ما انسانهاست که خود، با اعمال و رفتارمان وریدها و شاهراه های   رسیدن به خدا را باریکتر و سخت تر میکنیم . گاهی دارویی را تجویز میکنند تا گرفتگی ها  کمتر شود و این داروی موثر برای ما همان استغفار است.))))

پی نوشت ۴: خدایا شکرت

 

[ شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ق.ظ ] [ فاطمه السادات تقوی ]
[ ۰ ]
بخش نظرات اين مطلب
نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">