اضافه کردن جا ادویه ای های زیبا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا محسن


سلام خدمت همه بانوان خلاق و خوش سلیقه

وقتی ادویه های آدم زیاد می شه و شیشه سس های خالی هم در خانه خاک می خوره ، با کمی رنگ روغن می شه این جا ادویه ای ها رو ساخت .(البته می شه بدون طرح هم استفاده شون کرد ، یا اینکه برچسب های رنگی روشون بزنیم)




البته جا داشت سلیقه بیشتری به کار ببرم :) اما چون با رنگ کردن گلدان ها هم زمان شده بود از کیفیت کار کم کرد .

برای در آوردن طرح های زیبا ، می شه از این برچسب های طرح دار که بچه ها به دفترشون می زنن بگیرید و بچسبونید روی شیشه ، بعد که کامل شیشه رو رنگ کردید اونو بکنید و جای خالی طرحش ، شیشه رو زیبا می کنه .

مثلا اینطوری :

 



شادی روح امام خمینی (ره) صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم



پی نوشت : خودم باورم نمی شه یه پستِ کوتاه نوشتم :)


[ يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

صله رحم های اجباری یا فرصت هایی برای تقویت تفکر ؟!

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا رئوف


اینکه بتوانی با همه اطرافیانت ارتباط خوب و موثر برقرار کنی و هم تو ،و هم آن ها ، راضی باشید یک  آرمان بسیار بزرگ است ، مخصوصا در این زمانه که شاهد انواع طرز تفکر ها و اعتقادات هستیم ...


تقریبا همه ما تجربه عدم موفقیت در برقراری ارتباط با برخی از آشنایان و ارحام را داریم که با یادآوریِ آن جز بر اضطراب و ناراحتی ما افزوده نمی شود .

این ناراحتی وقتی عمیق تر می شود که شما  ، ارتباطِ موثر را جزو وظایف دینی خود بدانید ولی طرفِ مقابل شما هیچگونه اعتقادی به اعتقادات شما نداشته باشد .

از طرفی ناراحتی هایتان را نتوانید با کسی درمیان بگذارید (به دلایل شرعی مثلا غیبت نکردن) و طرف مقابل شما بی مهابا به خودش اجازه دهد برخوردهای ناجوان مردانه چه در پیش روی شما و چه پشت سر شما داشته باشد .

معادله ای پیچیده  ! و  البته در ظاهر ، بسیار تلخ ....


اما این معادله ایست که ربّ شما برای شما تدارک دیده و شما را مسئول حل کردن آن قرار داده . راستی چرا ؟!


اوایل ازدواجمان بود و به طور طبیعی دختری بدون تجربه در برقراری ارتباط با اقوام بودم . و از آنجایی که مادرِ بنده و تلفن خانه مان ،دوقلوهای از هم جداناشدنی بودند و همچنین خاطرات بدی که از مکالمات تلفنی داشتم ،باعث شده بود با تنها کسی که ارتباط تلفنی داشته باشم مادرم باشد ، که اقدامش هم اکثرا از طرف مادرم بود .

کمی از زندگی متاهلی گذشت و بنده هم مشغول کلاس ها و استفاده از استقلال به دست آمده بودم که تلفن ها شروع شد . ارحامِ محترم زنگ می زدند و ابراز ناراحتی و گلایه از بی توجهی های بنده می کردند و با ناراحتی مکالمه ها تمام می شد . حتی یک بار به طرزی ناجوانمردانه با بنده برخورد شد که با قطع کردن تلفن تا دقایقی فقط گریه می کردم .

این را هم اضافه کنید که مدل ازدواج و مراسمات ما مطابق خواست این ارحام نبود و البته که با لطف خدا توانستیم بر خلاف نظر آن ها بر اساس اعتقادات خودمان زندگی تشکیل دهیم .  

و اینکه این ارحام محترم شدیدا اهل غیبت کردن پشت سر دیگران هستند و اگر یک ناراحتی پیش بیاید به همه آن ها منتقل شده و به تعداد افراد فامیل عکس العمل در آن مورد مشاهده می شود .

خلاصه ...

مادر بنده هم که طرفدار پروپاقرص اقوام محترمشان بودند از هیچگونه انتقادی دریغ نمی کردند و هیچگونه پشتیبانی و حتی مشورت منطقی از جانب او نیز احساس نمی شد . البته که به دلایل همسر هم نباید از عمق این ماجرا اطلاع پیدا می کرد . 

الغرض شرایط خیلی خیلی سختی بود ....


به لطف قرآن و اساتید محترممان فهمیده بودم که اگر در زندگی نشانه ای مشاهده کردم ، حتما دنبال نقصی از خودم و برطرف کردن آن بروم و با این دید شروع کردم به تحلیل قضیه .

توقعات خودم را کنار گذاشتم و به جای آن ها فکر کردم وفهمیدم  چقدر در نوع ارتباطات اشتباه کرده بودم  وشاهد  چرخه ای معیوب در حال چرخیدن بودم . (البته قبول اشتباه و شروعی دوباره کار راحتی برای نفس سرکشم نبود )

سریع به فکر راه چاره افتادم . از مادرم تاریخ تولد همه ارحارم  و بچه هایشان را گرفتم که لااقل در زمان تولد ها پیام تبریکی بزنم و تا جایی که حواسم بود این کار را می کردم . همراه پیام های تبریک دعاهای متناسب  برای هرکدامشان می نوشتم . یعنی چیزی که می دانستم دنبالش هستند را برایشان آرزو می کردم .

کم کم نزدیک عید شد و برنامه ای جدید . یک نیمه روز نشستم و پیام شخصی متناسب با هرکدام از افراد را برای تبریک عید نوشتم (نه پیام آماده و مشترک برای همه) و این بازخورد خیلی خوبی داشت .

البته در فواصل مختلف هم سعی می کردم ارتباط تلفنی برقرار کنم و  قبل از تماس ها  هم فکر می کردم که در مورد چه موضوعی صحبت کنم .دفتری داشتم که ایده هایم را هر چند وقت یکبار می نوشتم  ، که تماس ها  نتیجه خوبی داشته باشد .


بعد از مدتی به آرامش تقریبی در مورد این ارتباطات رسیدم و حداقلش این بود که دیگر کسی از دستم شاکی نبود .

با اینکه طرز تفکر آن ها همچنان همان است و توقعاتشان هم همان ، ولی مدیریت این ارتباط به دست من افتاد ، طوری که گاهی تماس های بنده باعث ایجاد شرمندگی در آن ها می شد و نوعا گلایه نکردن بنده و ابراز بی توقعی بنده  ایجاد محبت می کرد .



نمی خواهم این تصور ایجاد شود که همه چیز به خوبی و خوشی ادامه دارد ، چون اینطور نیست و فقط موضوع از حالت بحران به حالت عادی تغییر یافت و باعث شد بنده کمی از وظایف خودم را بشناسم و به آن ها عمل کنم و نقص هایم در این زمینه اندکی برطرف شود . 

این داستان همچنان ادامه دارد و توقع بنده از ارتباطاتم ، این نیست که پشت سر من حرفی نباشد یا همه از دستم راضی باشند ، اینکه به اندازه خودم وظیفه ام را انجام دهم من را آرام می کند و مسیر رشدم را برایم هموار می کند .

و می دانم نتیجه ، دست همان ربّی است که این معادله را برای من رقم زده بود ...





شادی روح شهید ابراهیم هادی و سلامتی سید موسی صدر  صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم


پی نوشت : قصد داریم بیشتر در این خصوص مطلب بگذاریم .



[ شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۳ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۱نظر ]

وظیفه من در قبال رشد معنوی همسرم چیست ؟!

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا خالق ...


چندوقتی ست عجیب از دست همسرم شاکی هستم :(

فشار کاری زیاد و دیر آمدن ها و تلاش های مستمر برای دنیا بدون توجهِ به آخرت ، تصویر این روزهای من از همسرم است ...

این را بگذارید کنار اینکه بنده تمام تلاشم در شبانه روز برای اصلاح و رشد خودم و خانواده ام بوده  (البته گاهی به این نتیجه می رسم که فقط تلاش است و خالی از نتیجه ...)


اینها را کنار هم گذاشتم و امروز که داشتم برنامه جدیدی برای اصلاح نفسم می ریختم به این فکر می کردم که باید راهم را از همسرم جدا کنم و فقط به فکر رشد خودم باشم . به خودم می گفتم تا کی برنامه بریزم و همسرم نه تنها همراهی نکند بلکه با مشغولیات دنیایش مانع پیشرفت من هم بشود ....

دیگر مطمئن شده بودم که وظیفه ام اصلاح خودم است و اگر اصلاح شوم دیگر کاری به کسی ندارم و کسی نمی تواند مانع پیشرفتم شود، حتی همسرم  ...

واقعا تصمیمم جدی بود ...

که ....



خواستم برنامه ام را وارد سررسیدم کنم که به این جمله برخورد کردم:



فهمیدم که شکایتِ من ، باید از خودم و از برنامه های ناقصم باشد که به جای تشویق همسرم  و القای جهاد اقتصادی ، به نقاط منفی متمرکز می شوم و رشد خودم و همسرم را به تعویق می اندازم ....

گاهی یادم می رود که وظیفه ام در زندگی چیست و نیاز به تذکر دارم ... 

خدا حفظ کند رهبر و سرورم را که به حق نایب امام زمان (عج) است .

بروم برنامه ای برای جبران اشتباهاتم بریزم ...



شادی روح شهدای مدافع حرم صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم


پی نوشت : ادامه این مباحث را در اینجا بخوانید 



[ سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۷ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

ملاقاتی استثنایی

بسم الله الرحمن الرحیم 

یا لطیف

داشتم فکر میکردم اگر امام زمان( عج ) ظهور میکردند چقدر خوب میشد میتوانستم بروم  و ایشون رو ملاقات کنم و باهاشون صحبت کنم و ...( در حال و هوای خودم بودم که صدای اذان شنیده شد) برای نماز خواندن آماده شدم که موضوع نماز منو درگیر خودش کرد:

به این فکر  افتادم که به من فرصت صحبت کردن با خدای یگانه در هر روز پنج مرتبه، بدون واسطه، داده شده، من چطور از این موقعیت استثنایی استفاده میکنم؟؟؟

تازه خدای مهربون حتی نحوه ی صحبت کردن ما با خودش رو هم بهمون یاد داده تا نکنه ندونیم که چی بگیم و چکار کنیم و خدای نکرده به این بهونه از صحبت کردن باهاش منصرف بشیم!!!

خداوند اونقدر ما رو دوست داره که حتی نگذاشته حرفی نداشتن ، بلد نبودن و یا ... رو بهونه به سراغش نرفتن قرار بدیم.

تو بیا من میگم چی بگی

فقط بیا 

اللهم صل علی محمد و آل محمد 

 

پی نوشت: تماما برداشت شخصی از موضوع نماز بود.

 

[ شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۲ ب.ظ ] [ فاطمه السادات تقوی ]
[ ۱نظر ]