کوثر

بسم الله الرّحمن الرّحیم 

یا ربّ ...


بسم الله الرحمن الرحیم

انّا اعطیناک الکوثر

فصلّ لربّک و انحر

انّ شانئک هو الابتر


یادم نمی رود زمانی را که می خواستم خانه مان را به برکت حضرت زهرا(س) ، بیتی نورانی کنم .

با خودم عهد کردم به نیت منشاء خیر کثیر شدنِ خانه و خانواده مان ، ماهی یک جلسه قرآن منزلمان برگزار کنم .1

چند جلسه ای برگزار شد و خیرات را با خودش آورد ....

از لحاظ علمی به خروجی هایی که آروزیش را داشتم رسیدم (جریان خروجی علمی که نصیبم شده بود، شدیدا در ورودی هایم  تاثیر مثبت گذاشته بود)

از لحاظ برنامه ریزی ، به شرایط مطلوبی رسیده بودم 

از لحاظ ثبات سیر علمی دنبال ثباتی بودم که بعد از مدتها به آن رسیدم 

و ...


نمی دانستم که اینها از برکت وجود نازنین دختری است که هدیه حضرت زهرا به بیت ما بوده ...

و اینچنین بعد از یک سال از آن روز ، خانه ما مملو از ملائکه ایست که دختری با کنیه ی کوثر ،از ملکوت با خود آورده است .

هم اکنون دختری 2 ماه و نیمه است ، که مصداق خیر کثیر است برای ما .

ان شالله لیاقت امانتداری این هدیه زیبا را داشته باشیم به برکت صلواتی بر رسول و آلش 


اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمد و عجّل فرجهم


پی نوشت 1 :  تاج-افتخاری-بر-سر-خانه-ما را نگاه کنید

پی نوشت 2 : امشب ، شبّ شهادت حضرت زهراست (س)

[ چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۲۴ ب.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

اضافه کردن جا ادویه ای های زیبا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا محسن


سلام خدمت همه بانوان خلاق و خوش سلیقه

وقتی ادویه های آدم زیاد می شه و شیشه سس های خالی هم در خانه خاک می خوره ، با کمی رنگ روغن می شه این جا ادویه ای ها رو ساخت .(البته می شه بدون طرح هم استفاده شون کرد ، یا اینکه برچسب های رنگی روشون بزنیم)




البته جا داشت سلیقه بیشتری به کار ببرم :) اما چون با رنگ کردن گلدان ها هم زمان شده بود از کیفیت کار کم کرد .

برای در آوردن طرح های زیبا ، می شه از این برچسب های طرح دار که بچه ها به دفترشون می زنن بگیرید و بچسبونید روی شیشه ، بعد که کامل شیشه رو رنگ کردید اونو بکنید و جای خالی طرحش ، شیشه رو زیبا می کنه .

مثلا اینطوری :

 



شادی روح امام خمینی (ره) صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم



پی نوشت : خودم باورم نمی شه یه پستِ کوتاه نوشتم :)


[ يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

صله رحم های اجباری یا فرصت هایی برای تقویت تفکر ؟!

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا رئوف


اینکه بتوانی با همه اطرافیانت ارتباط خوب و موثر برقرار کنی و هم تو ،و هم آن ها ، راضی باشید یک  آرمان بسیار بزرگ است ، مخصوصا در این زمانه که شاهد انواع طرز تفکر ها و اعتقادات هستیم ...


تقریبا همه ما تجربه عدم موفقیت در برقراری ارتباط با برخی از آشنایان و ارحام را داریم که با یادآوریِ آن جز بر اضطراب و ناراحتی ما افزوده نمی شود .

این ناراحتی وقتی عمیق تر می شود که شما  ، ارتباطِ موثر را جزو وظایف دینی خود بدانید ولی طرفِ مقابل شما هیچگونه اعتقادی به اعتقادات شما نداشته باشد .

از طرفی ناراحتی هایتان را نتوانید با کسی درمیان بگذارید (به دلایل شرعی مثلا غیبت نکردن) و طرف مقابل شما بی مهابا به خودش اجازه دهد برخوردهای ناجوان مردانه چه در پیش روی شما و چه پشت سر شما داشته باشد .

معادله ای پیچیده  ! و  البته در ظاهر ، بسیار تلخ ....


اما این معادله ایست که ربّ شما برای شما تدارک دیده و شما را مسئول حل کردن آن قرار داده . راستی چرا ؟!


اوایل ازدواجمان بود و به طور طبیعی دختری بدون تجربه در برقراری ارتباط با اقوام بودم . و از آنجایی که مادرِ بنده و تلفن خانه مان ،دوقلوهای از هم جداناشدنی بودند و همچنین خاطرات بدی که از مکالمات تلفنی داشتم ،باعث شده بود با تنها کسی که ارتباط تلفنی داشته باشم مادرم باشد ، که اقدامش هم اکثرا از طرف مادرم بود .

کمی از زندگی متاهلی گذشت و بنده هم مشغول کلاس ها و استفاده از استقلال به دست آمده بودم که تلفن ها شروع شد . ارحامِ محترم زنگ می زدند و ابراز ناراحتی و گلایه از بی توجهی های بنده می کردند و با ناراحتی مکالمه ها تمام می شد . حتی یک بار به طرزی ناجوانمردانه با بنده برخورد شد که با قطع کردن تلفن تا دقایقی فقط گریه می کردم .

این را هم اضافه کنید که مدل ازدواج و مراسمات ما مطابق خواست این ارحام نبود و البته که با لطف خدا توانستیم بر خلاف نظر آن ها بر اساس اعتقادات خودمان زندگی تشکیل دهیم .  

و اینکه این ارحام محترم شدیدا اهل غیبت کردن پشت سر دیگران هستند و اگر یک ناراحتی پیش بیاید به همه آن ها منتقل شده و به تعداد افراد فامیل عکس العمل در آن مورد مشاهده می شود .

خلاصه ...

مادر بنده هم که طرفدار پروپاقرص اقوام محترمشان بودند از هیچگونه انتقادی دریغ نمی کردند و هیچگونه پشتیبانی و حتی مشورت منطقی از جانب او نیز احساس نمی شد . البته که به دلایل همسر هم نباید از عمق این ماجرا اطلاع پیدا می کرد . 

الغرض شرایط خیلی خیلی سختی بود ....


به لطف قرآن و اساتید محترممان فهمیده بودم که اگر در زندگی نشانه ای مشاهده کردم ، حتما دنبال نقصی از خودم و برطرف کردن آن بروم و با این دید شروع کردم به تحلیل قضیه .

توقعات خودم را کنار گذاشتم و به جای آن ها فکر کردم وفهمیدم  چقدر در نوع ارتباطات اشتباه کرده بودم  وشاهد  چرخه ای معیوب در حال چرخیدن بودم . (البته قبول اشتباه و شروعی دوباره کار راحتی برای نفس سرکشم نبود )

سریع به فکر راه چاره افتادم . از مادرم تاریخ تولد همه ارحارم  و بچه هایشان را گرفتم که لااقل در زمان تولد ها پیام تبریکی بزنم و تا جایی که حواسم بود این کار را می کردم . همراه پیام های تبریک دعاهای متناسب  برای هرکدامشان می نوشتم . یعنی چیزی که می دانستم دنبالش هستند را برایشان آرزو می کردم .

کم کم نزدیک عید شد و برنامه ای جدید . یک نیمه روز نشستم و پیام شخصی متناسب با هرکدام از افراد را برای تبریک عید نوشتم (نه پیام آماده و مشترک برای همه) و این بازخورد خیلی خوبی داشت .

البته در فواصل مختلف هم سعی می کردم ارتباط تلفنی برقرار کنم و  قبل از تماس ها  هم فکر می کردم که در مورد چه موضوعی صحبت کنم .دفتری داشتم که ایده هایم را هر چند وقت یکبار می نوشتم  ، که تماس ها  نتیجه خوبی داشته باشد .


بعد از مدتی به آرامش تقریبی در مورد این ارتباطات رسیدم و حداقلش این بود که دیگر کسی از دستم شاکی نبود .

با اینکه طرز تفکر آن ها همچنان همان است و توقعاتشان هم همان ، ولی مدیریت این ارتباط به دست من افتاد ، طوری که گاهی تماس های بنده باعث ایجاد شرمندگی در آن ها می شد و نوعا گلایه نکردن بنده و ابراز بی توقعی بنده  ایجاد محبت می کرد .



نمی خواهم این تصور ایجاد شود که همه چیز به خوبی و خوشی ادامه دارد ، چون اینطور نیست و فقط موضوع از حالت بحران به حالت عادی تغییر یافت و باعث شد بنده کمی از وظایف خودم را بشناسم و به آن ها عمل کنم و نقص هایم در این زمینه اندکی برطرف شود . 

این داستان همچنان ادامه دارد و توقع بنده از ارتباطاتم ، این نیست که پشت سر من حرفی نباشد یا همه از دستم راضی باشند ، اینکه به اندازه خودم وظیفه ام را انجام دهم من را آرام می کند و مسیر رشدم را برایم هموار می کند .

و می دانم نتیجه ، دست همان ربّی است که این معادله را برای من رقم زده بود ...





شادی روح شهید ابراهیم هادی و سلامتی سید موسی صدر  صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم


پی نوشت : قصد داریم بیشتر در این خصوص مطلب بگذاریم .



[ شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۳ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۱نظر ]

وظیفه من در قبال رشد معنوی همسرم چیست ؟!

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا خالق ...


چندوقتی ست عجیب از دست همسرم شاکی هستم :(

فشار کاری زیاد و دیر آمدن ها و تلاش های مستمر برای دنیا بدون توجهِ به آخرت ، تصویر این روزهای من از همسرم است ...

این را بگذارید کنار اینکه بنده تمام تلاشم در شبانه روز برای اصلاح و رشد خودم و خانواده ام بوده  (البته گاهی به این نتیجه می رسم که فقط تلاش است و خالی از نتیجه ...)


اینها را کنار هم گذاشتم و امروز که داشتم برنامه جدیدی برای اصلاح نفسم می ریختم به این فکر می کردم که باید راهم را از همسرم جدا کنم و فقط به فکر رشد خودم باشم . به خودم می گفتم تا کی برنامه بریزم و همسرم نه تنها همراهی نکند بلکه با مشغولیات دنیایش مانع پیشرفت من هم بشود ....

دیگر مطمئن شده بودم که وظیفه ام اصلاح خودم است و اگر اصلاح شوم دیگر کاری به کسی ندارم و کسی نمی تواند مانع پیشرفتم شود، حتی همسرم  ...

واقعا تصمیمم جدی بود ...

که ....



خواستم برنامه ام را وارد سررسیدم کنم که به این جمله برخورد کردم:



فهمیدم که شکایتِ من ، باید از خودم و از برنامه های ناقصم باشد که به جای تشویق همسرم  و القای جهاد اقتصادی ، به نقاط منفی متمرکز می شوم و رشد خودم و همسرم را به تعویق می اندازم ....

گاهی یادم می رود که وظیفه ام در زندگی چیست و نیاز به تذکر دارم ... 

خدا حفظ کند رهبر و سرورم را که به حق نایب امام زمان (عج) است .

بروم برنامه ای برای جبران اشتباهاتم بریزم ...



شادی روح شهدای مدافع حرم صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم


پی نوشت : ادامه این مباحث را در اینجا بخوانید 



[ سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۷ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

بالاترین لذت های دنیا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا هادی


بی هوا یاد سامرا افتادم و صحن و سرای خودمانی و دوست داشتنی اش .

باید شبی مهمان امامان آن جا باشی تا بفهمی لذت واقعی چیست. لذت امام داشتن ، لذت صاحب داشتن و لذت ارتباط با امام . و چه لذتی بود ....

با خودم فکر می کنم  آیا لذتی بالاتر از حال خوش آن شب که در حرم سامرا داشتم در دنیا وجود دارد ؟  (جالب اینکه هسفران هم تایید می کردند)


استادی می گفت باید نزد هر امام و حرمش وقوف داشته باشی، خودت را از زمانت جدا کنی و به زمان امامت ببری  و فکر کنی چرا آن امام آن جاست و شرایطش چگونه بوده و...

اول که خسته از راه و گرسنه وارد حرم شدم ، حال زیارتی شبیه زیارت امزادگان  را داشتم .

ولی شب و وقوفش ، پرده از چهره حرم برداشت و ذره ای از شیرینی زیارت امام معصوم را به کاممان ریخت ... عجب شبی بود .... همان شبی که برات زیارت کربلا گرفتم2 ...




شادی روح شهدای مدافع حرم سامرا و سوریه و شهید طهرانی مقدم صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم





پی نوشت 1 : از خاطرات اربعینمان بود . سفری بی نظیر .

پی نوشت 2 : به علت ازدحام زیاد ، تقریبا کربلا نرفتنمان قطعی شده بود ولی با روضه ای که در حرم سامرا نصیبمان شد ، امامان سامرا را واسطه کردیم تا به کربلا برسیم و خدارا صد هزار مرتبه شکر که رسیدیم ...

[ جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۲نظر ]

گل دان های اضطراری

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا لطیف


وقتی توی خونه جای یه چیزی خالیه یا خالی می شه ، چه کار می شه کرد ؟؟؟؟؟

مثل اینجای خونه ما که تزیینش شمع بوده و موقع برق رفتگی از شمع هاش استفاده کردیم و الان جای شمع های عزیز خالیه (شکل گل رز بودن شمع ها ):


 

این رو هم اضافه کنید که وقت بیرون رفتن رو هم نداریم و به زودی قراره خونه مون مهمون بیاد 1.


مواد لازم :

-          روحیه خلاقیت :  که باعث می شه دور ریختنی ها رو به شکل یه فرصت نگاه کنیم و اونایی که به نظرمون بعدا به کار میاد دور ننداخته باشیم .

-          روحیه قناعت  : که باعث می شه بدون توجه به شرایط مالی (چه خوب و چه بد) ، از خرید اضافات تا حد ممکن جلوگیری بشه .

-          روحیه داغون  : که بعضی وقتا سراغ آدم میاد و جز با کار هنری و خلاق نمی شه با درستش کرد :)

-          روحیه ابراز هنرها : که قبل از ازدواج علاقه به ابراز هنر نزد مادر است و بعد از آن نزد مادر و همسر و جاری ها و خواهر شوهر و  ....

 

خب بگذریم .

مواد اولیه کار بنده به جز موارد بالا یک عدد درِ چرک خشک کن و چند گلدان کوچولوی سفالی بود که قبلا خریده بودم و نگه داشته بودم . البته یک سری گلدون سفالی هم همسر در دوران عقد خریده بود که گلهاش زیاد جالب نبود ولی به علت رودربایستی نگه داشته بودم .



بعد که گلدان هارو رنگ زدم و یه قسمت هایی از گلهایی که داشتم رو توشون گذاشتم . نتیجه شد این :


 

و اینگونه بود که بر اساس روحیاتِ گفته شده و موادِ لازمِ بالا ، این جای خالی پر شد و شور و شعف به زندگی برگشت و به خوبی و خوشی زندگی ادامه پیدا کرد و ....




شادی روح شهید طهرانی مقدم و یارانش صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم




پی نوشت1: اینکه این همه وقت به این فکر نیفتاده بودم و تا می خواد مهمون بیاد به فکر تزیین خونه میفتم واسه خودم توجیه عقلانی نداره و رفتاریه که باید اصلاحش کنم .

پی نوشت2 : در راستای گام سوم از "ابرازهایی از جنس نظم" :  دارم واسه مهمونی غذاهارو آماده می کنم و این خیلی وقت ازم می گیره .ولی با این توجیه عقلی که مهمون حبیب خداست و باید اکرام بشه ، این کارا رو انجام می دم و اینکه در حین کار به فایل صوتی درس هایی که دوست دارم گوش می دم تا ذهنم در حین کارِ فیزیکی، بهره روحی هم ببره .

پی نوشت3: درخواست عاجل دارم از خانم ها مریم سادات و فاطمه سادات که کارهای هنری مخصوصا گلدون های زیبایی که عکسش رو بهم نشون دادن در وبلاگ بذارن . 

 



[ سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

گربه ای که مرا بدجور به فکر فرو برد

بسم الله الرّحمن الرّحیم 


یا ربّ


خیلی سخته چیزی که با یه گربه در درونم اتفاق افتاد رو بخوام توصیف کنم ولی دیدم حیفه که این حس جالب رو منتقل نکنم.


دیروز به خاطر هوای خوبِ شهر ، قصد کردیم که ناهار را در پارک بخوریم و با کلی بساط و وسایل رفتیم پارک . جای شما خالی کتلت داشتیم و کمی هم ناگت خانگی درست کردیم و با فلاکس چای و کیک و ... راهی شدیم .

بالاخر یک آلاچیق خالی پیدا کردیم و مستقر شدیم . بعد هم که جای شما خالی بحث شیرین ناهار . انقدر دیر تصمیم گرفته بودیم و دیر آماده شده بودیم که وقتی رسیدیم ساعت 3 بود و به محض نشستن شروع کردیم به خوردن :)


تا ناهارمون شروع شد یه گربه با چشمانی سبز  به آلاچیقمون نزدیک شد و هی اطراف آلا چیق پرسه می زد . خیلی گربه جالبی بود . آلاچیقی که نشسته بودیم مشبک بود و گربه محترم سرش رو از لای این شبکه ها داخل می کرد و به ما نگاه می کرد . صحنه های خیلی جالبی بود . تا حال گربه های متفاوتی دیده بودم ، مخصوصا زمان خوردن غذا ، که مثلا  یه سری شون با عجله میان ، یا با حرص و ولع میان ، یا خیلی نزدیک می شن و بچه ها می ترسن و... خلاصه  مدل های متفاوتی رو دیده بودم که نقطه اشتراک همه شون پررویی و سه پیچ بودنشون بود . 

ولی این گربه خیلی با بقیه فرق داشت . با آرامش میومد جلو و خیلی هم نزدیک نمی شد . حرکاتش خیلی آروم بود . خلاصه تو چشماش یه چیزی بود که انگار اومده که یه پیام بده به من و بره. (یعنی در این حد ارتباط روحی عمیق باهاش پیدا کرده بودم :) )1

براش یه تیکه کتلت انداختیم و خورد . آلاچیق بغلی براش جوجه انداختن و اون رو هم خورد . خیلی زود لقمه قبلیش تموم می شد و منتظر لقمه بعدی می موند . من هم که اصلا طاقت نگاه های منتظرش رو نداشتم هر وقت لقمه ش تموم می شد ، یه تیکه جدید براش می انداختم . هم زمان هم داشتیم جمله های خنده دار در مورد گربه هه می گفتیم . مثلا می گفتیم "این چقدر معده ش بزرگه و سیر نمی شه" و"انگار صبحونه نخورده که بیاد اینجا ناهار بخوره " و"کی میره خونه استراحت کنه  " و از این حرفا . گاهی لقمه هایی که می خواستم بندازم براش ، برمی گشت و نزدیک خودمون می افتاد و اون هم میومد همونجا و می خورد . 

همون موقع مشغول چیز دیگه ای شده بودیم که فهمیدیم گربه هه رفته . خیلی جالب بود که طوری ناراحت شده بودم که انگار یه آدم ِ محترم ، با ناراحتی از پیشم رفته . 

تمام صحنه های برخورد های خودم جلوی چشمم اومد و هی به خودم می گفتم  این کارِت خوب بود و اون کارِت خوب نبود . انگار از تمام رفتارهام با گربه هه فقط صحنه های برخورد های خودم تو ذهنم ذخیره شده بود . 

داشم فکر می کردم که اگه پیش فرضم پررویی گربه هه نبود شاید با لطافت بیشتری باهاش برخورد می کردم . یا اگه به عنوان یه موجود حریص بهش نگاه نمی کردم لقمه های بزرگتری براش می انداختم یا اینکه اگه فکر می کردم که گربه هه هم می فهمه ما چی می گیم اون حرفای خنده دار رو در موردش نمی زدیم و ... هزار تا اگر و اما های این طوری ....


خلاصه خیلی به فکر فرو رفتم . یاد خیلی از خاطراتم افتادم . قانونش رو که مرور می کردم و با خاطراتم تطبیق می دادم تازه انگار ذهنم روشن می شد . 


تا حال هم این حس رو تجربه کرده بودم . مثلا با کسی که زیاد شخصیت درست حسابی نداشت یا تصویرم از اون بنده خدا به دلایل مختلف 2تصویر خوبی نبود برخورد های مختلفی و طبق رفتار اون فرد داشتم (و نه طبق حق) . که با وجود اون تصاویر ذهنیم  تمام رفتارهام توجیه داشت طوری که اگر  کسی شاهد صحنه بود و تصاویر ذهن من رو  از اون فرد داشت معترض نمی شد . ولی وقتی به دلایل مختلف اون آدم یا رفتار بدش یا تصویر منفی از اون فرد در ذهنم حذف می شد ،با چیدن رفتارهای خودم پیش هم ، تازه می فهمیدم که چه اشتباهات بزرگی کرده بودم . 


تازه می فهمم که چقدر پس زمینه ذهنی از افراد می تونه روی رفتارهام با اون فرد اثر بذاره (مثبت و منفی) . یعنی اون پس زمینه ذهنی ،خودش یه حسی ایجاد می کنه که این حس ،توی رفتارها خودش رو نشون می ده .

البته این که کسی بتونه رفتارهاشو از پس زمینه های حسی و خیالیش خالی کنه خیلی کار بزرگی کرده .


شاه بیت این پست ، یکی از موضوعات سوره علق هست که در جایی از سوره شروع می کنه به تصویر سازی از کسی که داره یه فرد نمازخون رو نهی می کنه (آیات 9و10). با این تصویر نا خودآگاه تصویر ذهنی آدم نسبت به اون فرد نهی کننده ، منفی می شه و این تصویر نسبت به کاری هم که اون فرد داره  انجام می ده خیلی طبیعیه .

 ولی جالبه که بلافاصله بعد خود سوره یه تکنیک خیلی جالب یاد می ده و اون هم اینکه حالا فرض کن که اون فردی که داره از نماز نهی می کنه بر هدایت باشه یا به تقوا امر کنه (آیات 11 و 12)و کاری می کنه که آدم تصویر ذهنیش یک دفعه منطقی می شه و می فهمه که ممکنه این فرد نهی کننده یه وقتی بر گرده یا به هر دلیل دیگه ای ممکن بود این فرد آدم مثبتی باشه و دوباره تصویر ذهنی رو به کار اشتباهی که فرد می کنه بر می گردونه (آیه 13).

بعد یه قانون می ده که تمام تصورات ذهنی رو کنترل می کنه و توجه به اون قانون ذهن و حس آدم رو تعدیل می کنه . اون هم اینکه :

"أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّـهَ یَرَىٰ ﴿١٤﴾"

یعنی اگر در هر لحظه توجهمون به این باشه که خدا می بینه دیگه  تصورات ذهنی و حواسمون ، منشا رفتارمون نمی شن و دیگه "قوانین خدا" و "حق "پشتیبان عملکرد هامون هستن و این یعنی ثبات ، یعنی عدم پشیمانی در هر لحظه و این همان رضایت است ....



شادی روح شهدای گمنام و شهید ابراهیم هادی صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

 


پی نوشت 1: تازه توی نگاه آخر گربه هه یه چشمک هم بهم زد :))

پی نوشت 2:بیشترین دلیل ایجاد تصویر ذهنی منفی نسبت به آدم ها غیبت کردن و گوش دادن غیبت است ....

پی نوشت 3: این عکسه اون گربه هه نیست :) از اینترنت در آوردم که به پست به ذهن نزدیک بشه .



[ شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

در پیچ و خم اصلاحات ! اخلاقی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا غنی


گاهی پیش می آید  در مواردی که از خودت شدیدا مطمئنی و خودت را  حداقل در آن زمینه خوش اخلاق محسوب می کنی ، چنان بداخلاقی ای وجودت را می گیرد که نمی دانی "تو"،  همان "تو"ی سابقی یا تو را عوض کرده اند ؟!!!

این قسمت های دنیا همان محل های ملاقات فقر است .

که به تو بفهمانند "تو" چیزی نیستی و هر چه هست "او" ست ....1

 که "تو" ، فقط ظرفی و فقر مطلق .


داستانی جالب در این باب :

مرحوم کربلایی احمد طهرانی می فرماید:

در همان مدتی که در کربلا زندگی می کردم، چندین موقعیت گناه برایم فراهم شد؛ ولی من از آنها سر باز زدم؛ زیرا مطمئن بودم که اینها امتحان و فتنه های الهی است و هر گونه لغزشی در آنها کار آدم را می سازد.

در یکی از آن روزها چند بار شرایط معصیت فراهم شد؛ ولی هر بار از آنها رو بر گرداندم.

دیگر از خود بی خود شده بودم، به حرم قمر بنی هاشم علیه السلام پناه بردم.

در آنجا به حضرت عرض کردم: بنده به خاطر تقرب به شما، از لذت معصیت چشم پوشی کردم. حضرت در جواب فرمودند: گمان نکن که تو با دست خود کاری انجام داده ای! ما تو را نگه داشته ایم و به تو اراده دوری از گناه را داده ایم؛ و گرنه تو به خودی خود، هیچ نیستی.

ایشان در تکمیل این موضوع فرمود: دست ولایت است که ورشکسته هایی مثل ما را نگه داشته است. اگر ما را به خودمان واگذارند، عاقبت، همه ما طلحه و زبیر از کار در می آییم.



شادی روح شهید ابراهیم هادی صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم



پی نوشت 1 : یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ 

پی نوشت 2 : شدیدا حسرت مصاحبت با صاحب نفسان را می خورم و گمانم این حسرت ها رشد می آورند .

پی نوشت 3 : خداروشکر دوستانی دارم که مرا یاد خدا می اندازند و مصاحبت با آنها رشد آفرین است . از جمله نویسندگان این وبلاگ :) سلامتیشون صلوات :)))

[ سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۱۴ ب.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۱نظر ]

ایده هایی برای داخل اتومبیل

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا بدیع

زیاد حاشیه نمی روم و فقط چند مدل ایده برای صوت های داخل ماشین ، هنگام مسیرهای طولانی یا مسافرت می دهم .

حرفمو پس می گیرم و  یه کم حاشیه می رم :) 

همانطور که همه می دانیم برای شروع بعضی طرح ها لازمه با شیب ملایم وارد شد :)

همسر بنده قبلا برای این که در ماشین حوصله ش سر نره رادیو گوش می داد معمولا هم موجی که آهنگ های مختلف میذاره مورد علاقه ش بود . با وجود اینکه تقریبا 90 درصد اون آهنگ ها مشکل نداره ولی لزوما گوش کردن اون ها رشدی به همراه نداره .

اوایل ازدواجمون بنده برای اسلامی تر کردن داخل ماشین یه فلش پر کردم از مداحی های آقای میثم مطیعی . با هم که می رفتیم بیرون می ذاشتم و گوش می دادیم . معمولا بعد از چند تا مداحی همسر جان می گفت دیگه بسه و خاموش کنیم .

 همون موقع ها فهمیدم که لزوما چیزی که من دوست دارم ، می تونه مورد علاقه همسرم نباشه . و این رو هم فهمیدم که فقط مداحی و روضه ، ذکر نمیاره و کسی که می خواد از طریق گوش ، ذکر بپذیره حتما نباید با مداحی و غم و غصه این کار رو بکنه و شاید حتی در طولانی مدت عادت به این کار ، حس تازگی و عمیق شدن در مداحی رو از آدم بگیره .

کم کم به فکر آهنگ های حامد زمانی افتادم و این یه کم قضیه رو برای همسر شیرین تر کرد چون هم ریتم قشنگی داره و هم بعضی از آهنگ هاش از متن های فوق العاده مفهومی استفاده کرده که روح آدم رو بالا می بره، مثل آهنگِ "نفس تازه کنیم" . البته این نوع آهنگ ها تا جایی مفیده که شعرش رو گوش می دی و آهنگ مد نظرت نیست و گرنه در ادامه جز خستگی روح چیز دیگه ای نمیاره .

و اما نسخه جادویی که ما کشفش کردیم و  با روحیه جفتمون می خونه و هر بار که گوش بدی هم خسته نمی شی ، چیزی نیست جر مدح اهل بیت . مدح ها رو توی ولادت ها می خونن . البته اکثر گزینه هایی که ما بهش علاقه داریم ، مدح هایی هست که آقای میثم مطیعی خونده و از لینک زیر می شه دانلود کرد .

لینک دانلود مدح های آقای میثم مطیعی 


این مدح ها گزینه های شاد هم داره که اونا هم برای ایجاد تنوع جالبه .



شادی روح شهید تهرانی مقدم و یارانش صلوات 

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم



[ شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۴۶ ب.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

حباب های توهمی !( حق با من است یا همسرم ؟!)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا ربّ


گاهی اوقات آدم در اوج عصبانیت از دستِ همسرش ، به نواقص خودش پی می برد .مثلا می فهمد چقدر ذهنش توهم دارد و ساختار تفکریَش ناقص است .


داشتیم با جنابِ همسر بر سرِ برخی مسائل مذاکره می کردیم (بخوانید دعوای یک طرفه آن هم از طرف بنده :))) ) یعنی بنده موارد اتهام را می شمردم و رودی از چشمانم نیز جاری بود . نوبت به همسر که می رسید مذاکرات بوی منطق به خودش می گرفت و آن جناب بدون داشتن وکیل مدافع از خودش رفع اتهام می کرد و از شدت منطقی بودن صحبت هایش هیچ جای اعتراضی باقی نمی ماند . نه اینکه بنده اعتراض نداشته باشم ، جای اعتراضی نبود  (دقت شود !) . به هر حال در اواسط مذاکره بودیم که به خود آمدم و جای خالی چیزی را شدیدا در درونم حس کردم  و آن هم تفکر صحیح و نتیجه گیری صحیح بود .(البته مدیونید اگر فکر کنید که این حالت در ظاهرِ مذاکرات تغییری ایجاد کرد )

حالا که آرام تر شده ام چیزی در درونم می گوید بعضی اوقات به جای "تفکر "، "فکّر"1 می کنم و این درحالیست که متوجه این نقص در وجودم هستم ولی به روی خودم نمی آورم و حتی بر اساس یک نتیجه از پیش تعیین شده حق را به خودم  می دهم .

یعنی نتیجه ای را که دوست دارم  در نظر می گیرم و گزاره هایم را برای رسیدن به آن نتیجه می چینم . اینجا کافیست شانس یار نباشد و همسر نیز همین فرآیند را البته در نتیجه ای خلاف نتیجه بنده طی کند ، آن وقت صحبت ها به مذاکره تبدیل شده و ..... 

خدا را شکر که محبت مان بر این منطق ها ! غالب است و اصلا اهل مذاکرات طولانی نیستیم وگرنه معلوم نبود نتیجه مذاکرات و البته زندگی شیرینمان به کجا می انجامید.


این بار اما در اوج مذاکرات به این نتیجه رسیدم که باید تکلیفم را با خودم و نوع تفکرم مشخص کنم . یعنی اگر برای ناراحتی هایم دلیل منطقی ندارم ، این را با خودم در میان بگذارم و اتمام حجت کنم و ریشه ناراحتی را در جایی دیگر جستجو کنم . 

فهمیده ام برای حل هر مشکل لازم است ابتدا در خلوت  مساله را تشریح کنم و ببینم آیا حق با من است یا توهّمِ حق-داشتن دارم .  مهم است که این مساله در درونم حل شود وگرنه همیشه احساس محق بودن و مظلوم :) واقع شدن را دارم در صورتی که حقیقت ندارد و حتی همسر نیز از این حقّی توهمی بی خبر است . البته در مواردی که حق با من است می توانم بخشش یا احقاق حق را انتخاب کنم و بسته به شرایط هر دو حالت امکان پذیر است و گاهی احقاق حق لازم می آید .

ولی چیزی که اهمیت دارد  این است که این حق ، توهّمِ ذهن من نباشد که اگر حبابِ این توهّم  بزرگ شود به جایی می رسد که با ترکیدنش ضربه شدیدی به من و زندگی وارد می شود  .

پس تا بزرگ نشده خودم باید نابودش کنم

و این کارِ سختی نیست ....



شادی روح شهدای مدافع حرم صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم




پی نوشت 1 : "فکّر" از بابت "تفعیل" است و نوعی تفکر منفی در سوره مبارکه "قلم" محسوب می شود. البته این نوع تفکر ، مدل اعراضِ مردانه از حق است ! و مدل زنانه اش در سوره مبارکه "مزمل" است . 

پی نوشت 2 : خواب زیارت حرم حضرت زینب (س) مرا در بهتی عجیب فرو برده .... 

[ جمعه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ب.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]