مدیر خانه کیست؟!

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا مدبّر


سلام به همه دوستان خانه دار و تبریک برای شروع سالی نو 

هر وقت که سال نو می شه یاد سال های قبل می افتم و اینکه چقدر زود گذشت و انگار سال تحویلِ پارسال ، همین دیروز بود و از این فکرا ....

داشتم با خودم فکر می کردم که اگر سال قبل رو بچلونم و بخوام عصاره ش رو در بیارم چی نصیبم می شه و آیا راضی هستم از سال قبل یا نه ؟!!!

پیش خودم فکر می کردم که اصلا چی باعث می شه که از خودم در طول زمان راضی باشم ؟!!!!!!

ساعت


جواب این سوال به معیارهای زندگی آدم و میزان رشدش بستگی داره 1و من اصلا قصد ندارم واردش بشم و به عنوان یه سوال و دغدغه رهاش می کنم ولی می خوام یه موضوع دیگه رو باز کنم اونم موضوع مدیریت بلند مدت خانم ها در زندگیه .


من و همسرم به مساله دید و بازدید و صله رحم خیلی مقیدیم و برامون هم فرقی نداره والدینمون با فامیل ها ارتباط دارن یا نه ، در هر صورت ما ارتباطمون رو قطع نمی کنیم و  این مساله و تعداد زیاد   فامیل ها باعث شده که ما انواع زندگی رو ببینیم . این تنوع خیلی به رشدمون کمک می کنه . فکر کنید انواع آدم ها و انواع طرز تفکر ها و نتیجه زندگی اونها رو ببنید و بتونید انواع تحلیل ها رو داشته باشید . این کار نیاز به تجربه رو اقناع می کنه و سن آدم رو خیلی بالا می بره .(و بنده فکر می کنم یکی از کارکرد های صله رحم رشد تفکر با دیدن انواع  سبک زندگی  هست)


یکی از مواردی که بنده زیاد باهاش برخورد کردم این بوده که آقای خانواده در طول سالیان مشغول کار و پیشرفت در کار بوده و خانم هم با نوسانات آقا ، دچار نوسان شده . یعنی به اصطلاح عام با همه چیز مرد ساخته و اصلا به خودش نرسیده . 

این خانم اصلا به این فکر نبوده که این نوسانات ، طبیعت زندگیه و ایشون مستقل از این نوسانات باید برای خودش و خانواده  برنامه رشد و پیشرفت می ریخته . بعد از چندین سال که آقا به ثبات کاری رسیده  و یا خانم دیگه طاقتش طاق شده ،تازه متوجه گذر زیاد زمان می شه و احساس حسرت و پشیمانی می کنه از عدم پیشرفت خودش و خانواده . و این عدم پیشرفت رو به حساب نوسانات و عدم مدیریت مرد خانه می ذاره .


یه نمونه کوچیکش خود بنده هستم که اوایل زندگی با همسر عزیز برنامه ختم نهج البلاغه گذاشتیم  و مقدار زیادی هم موفق بودیم ولی به دلایلی که بنده مقصر بودم ادامه پیدا نکرد . بعد از اون هم همسر عزیز به علت کار زیاد ،شب ها دیر و خسته به خونه می اومد و دیگه نشد برنامه بریزیم .بنده هم همیشه دائم الغررررررر و منتظر فرصتی که کار همسر به ثبات برسه و شب ها زودتر بیاد و دوباره همچین برنامه ای رو شروع  کنیم  غافل از اینکه چند سال گذشت و این فرصت فراهم نشد.این وابستگی به شرایط  فقط زمان رو از من گرفت و به جای پیشرفت ناراحتی خیال برایم باقی گذاشت که اگر هوشمندانه تر برخورد می کردم مطمئنا بهتر بود .


حالا که این تجربه رو توی کوله پشتیم دارم تصمیم گرفتم برنامه های بلند مدتی برای زندگی خانوادگی بچینم که مستقل از شرایط ادامه پیدا کنه . یعنی با پیش بینی هرگونه شرایطی ، برنامه منعطفی برای رشدمون ، تدارک ببینم که بعد از چندین سال که بر می گردیم و به عقب نگاه می کنیم رد پای یک زن مدیر در خانه دیده بشه و مدیریت صحیحش تحسین بشه .(البته هدف تحسین نیست و فقط از آثار هست)


اینکه چه جوری با توجه به روحیات مختلف آقایون و روحیات کمال طلب خانم ها می شه برنامه بلند مدت برای زندگی چید ، نیاز به فکر و برنامه ریزی داره که اگر بتونم در مورد ایده های شخصیم پست هایی می ذارم .

و خیلی هم مشتاقم بدونم شما چه ایده هایی دارید؟



پی نوشت 1 : تدبر در سوره مبارکه عصر  شروع خوبی برای در آوردن معیاره .


شادی روح شهید احمدی روشن صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم


[ دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۴۲ ب.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

برنامه مطالعاتی شما برای عید چیه ؟! نگید نداریم که خیلی زشته :)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا حیّ ...


روز آخری که می رفتم کلاس رفتم از کتابای توی قفسه ها یه کتاب برداشتم و گفتم عید می خونم . رفتم بخرمش که دوباره برگشتم سمت کتابخونه .....

   به شیوه خودم با خودم مشورت کردم :))))  و یه کتاب دیگه برداشتم و  گفتم اگه اونو بتونم بخونم حتما اینم می تونم و بار دیگه هم این تکرار شد و سه کتاب خریدم برای عید .

    انگار نه انگار دارم می رم تعطیلات نوروز و دید و بازدید و مسافرت . هر کی نمی دونست فکر می کرد می خوام برم یه اردوی اعتکاف علمی که این همه کتاب خریدم .

    ولی خب به نظرم با برنامه ریزی و نه با چیدن کارها (دقت شود !) می تونیم از فرصت عید استفاده های زیادی بکنیم . (البته فعلا در حد نظریه ست و بعد از تعطیلات معلوم می شه که درست بوده یا نه :) )

در همین راستا بار دیگه ای که به محل کلاس هامون رفتم ، یه کتاب دیگه هم برداشتم که قطرش از جمع سه کتاب دیگه بیشتر بود ! بعله ما یه همچین اعتماد به نفسی داریم ...

اتفاقا از چند روز پیش هم شروع کردم به خوندن کتابا .

ان شالله بعد از تعطیلات گزارش علمی خدمتتون ارائه می کنم که با هم ببینیم واقعا نظریه مذکور قابل اجرا بوده یا نه .


حالا می خوام از شما بپرسم ببینم شما برنامه علمی و مطالعاتی برای تعطیلات دارید یا نه ؟!



شادی روح شهدای گمنام صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم





[ شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۰ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

از نکات ریز خانه داری :)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا طاهر ...


از دوران مجردیم یادمه که تصویری که از خانم ها بعد از شستن ظرف ها یا آشپزی داشتم این بود :

" خانمی به شکل نیمه خیس :) یعنی پایین لباس کامل خیس و پشت لباس هم به برکت خشک کردن دست با آن قسمت ، نم دار است .طوری که تا خشک شدنِ کامل ، آدم  هیچ انگیزه ای برای نزدیک شدن به سوژه مورد نظر رو نداره "

 به نظرم این تصویر اصلا جلوه زیبایی از یک خانم نیست  ولی به قول بعضی از خانما کاری نمیشه کرد و توی آشپزخونه هم حلوا خیر نمی کنن ! 


اصلا بذارید اینجوری بگم :

 تصور کنید شام رو با همسر محترم خوردید و مشغول شستن ظرفها هستید .

از طرفی همسر محترم هم منتظره که کار شما زودتر تموم بشه و کنارش بنشینید و یه شب نشینی دو نفره داشته باشید و از اتفاقات روزانه تون برای همدیگه بگید .(البته اگه ما خانوما اجازه بدیم همسرامون هم حرف بزنن :)))) )

حالا تصور رو ادامه بدید ... 

ظرف شستن خانم تموم شده (با تصویری که از یک خانم ظرف شسته داشتم ) و می خواد بیاد کنار همسر بشینه .

خودتون رو جای همسرتون بذارید و ببینید الان از زحمات خانم خونه راضی هستید یا از اینکه نمی تونید در فاصله کمی از همسرتون بنشینید شاکی هستید ؟!!!


در همان دوران مجردیم یادمه این روایت خیلی بهم چسبیده بود و باعث شده بود حوله مخصوص خودم رو داشته باشم و حواسم به این نکته جمع باشه :


قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): (مِن خصال التی) تُورِثُ الْفَقْرَ … مَسْحُ الْأَعْضَاءِ الْمَغْسُولَةِ بِالذَّیْلِ وَ الْکُمِّ.

 (بحارالانوار، 73: 315)

خشک کردنِ اعضایِ تَرِ بدن، با آستین و دامن، زمینه‌ساز نیازمندی است. 


بعد از ازدواج هم ، در آشپزخانه مان چیزی که همیشه موجود است دستکش و حوله زیر کابینت است . طوری که اگه نباشه کلافه می شم ! و خونه مامانم هم از اینا نصب کردیم و خیلی راضین . (یه حوله رو سه تا می کنید و از توی دستگیره کابینت  زیر ظرفشویی رد می کنید )

این هم عکسش (البته دستکش توی کشوئه :))  ) :



اگر هم کابینتتون مثل مال ما از این دسته ها نداره که حوله رو از توش رد کنید می تونید از این مدل ها بخرید :




شادی روح شهید احمدی روشن صلوات 

اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم


پی نوشت 1 : بنده از پیش بند استفاده نمی کنم ولی اگه فکر کنم که بهتره حتما این کار رو می کنم .

پی نوشت 2 :

 مریم سادات  می گفت " من ک ب شخصه تو آشپزخونم حتما باید دستکش و مایع دستشویی و حوله حضور داشته باشن و الا ظرف شستن واسم عذابه"

 من مایع دستشویی رو نفهمیدم به چه کار میاد ؟! لطفا خودشون توضیح بدن .

فاطمه سادات هم می گفت : "منم همچین کاری میکنم البته با کمی فاصله رو دیوار آویزان کردم " . 

ما پشت ظرفشوییمون پنجره ست و امکان چنین کاری رو ندارم .


[ سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۱نظر ]

تاج افتخاری بر سرِ خانه ما

بسم الله الرّحمن الرّحیم

السلام علیکِ ایتها الصدیقة الشهیدة 


یا فاطر 


چنانکه دست گدایی شبانه می لرزد
دلم برای تو ای بی نشانه می لرزد1




دست به دامان مادرمان شدیم  که خودمان و اهل خانه مان را بیمه ی حیات کنیم .

بالاخره ما هم شدیم میزبان عزاداران حضرت زهرا (سلام الله علیها).

نمی توانم احساسم را توصیف کنم . احساس کسی را دارم که که با وجود کوچکی اش مورد توجه بزرگترین افراد واقع شده و جمله ای ندارد که این حال را توصیف کند .

می دانم که بهترین راه برای آسمانی کردن بیتمان همین راه است . برای اتصال ارض بیتمان به سماء ملکوت باید به اسبابش مراجعه کرد و این پیامبر و ذریه اش هستند که سبب اتصال بین ارض ها و سماوات هستند .2

ان شالله که بتوانیم این مسیر را تا انتها و به بهترین شکل طی کنیم . ان شالله که بیتمان به این واسطه بشود کوثر و منشاء خیرهای کثیر . خیر کثیر برای ما و اطرافیانمان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد .

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم




پی نوشت 1 : برگرفته از وبلاگ دل تنگ امام زمان (عج) - deltang.blog.ir

پی نوشت 2 : "اَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الاَرْضِ وَ السَّماءِ" . فرازی از دعای ندبه

پی نوشت 3: شهدای گمنام عجیب بوی مادر را می دهند . شادی روحشان صلوات .

"

[ يكشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۱نظر ]

تنبلی هایی از جنس بی وزنی !

بسم الله الرّحمن الرّحیم


السلام علیک یا امیر المومنین (علیه السلام)


یاهادی


1- مشغول مرتب کردن خانه هستم و به شی ء کوچکی بر می خورم که پیدا کردن جای مناسب برایش دردسر دارد . روی کابینت می گذارم و می گویم حالا این یکی را جابه جا نکنم اتفاقی نمی افتد . زیاد هم که توی چشم نیست ، بعدا سر فرصت به حسابش رسیدگی می کنم !

2- مشغول خواندن کتاب هستم . تا زمان کلاس باید کتاب را تمام کنم . به فصل آخرش که می رسم می گویم کل کتاب را خواندم و این یک ذره اهیمت چندانی ندارد و با سرعت و بدون دقت کتاب را تمام می کنم .


3- صبح ساعت 10 باید بروم کلاس احکام . خوابم می آید و حس و حال انجام تکالیف را ندارم . می گویم من که تا به حال یک غیبت هم نداشتم . یک روز هم که کلاس نروم اتفاقی نمی افتد . کلاس را می پیچانم !


4- صبح ها همیشه بلند می شوم و صبحانه آماده می کنم و همسرم را راهی می کنم . امروز حس و حال بلند شدن را ندارم و به همسرم می گویم " امروز را تو صبحانه درست کن "و سریع می روم زیر پتو و به خواب ادامه می دهم .


5و6و7و ....


چرا  روی کابینت همیشه نامرتب است و پر شده از چیزهایی که نمی دانم جایشان کجاست ؟ 

چرا نمی توانم جمع بندی از کتاب ها در ذهنم داشته باشم  و احساس می کنم تمام کتابهایم را باید دوباره بخوانم ؟ 

چرا هر سری که می خواهم کلاس احکام بروم با اینکه به این کلاس علاقه فراوان دارم  ، انگار با زور مرا دارند می برند ؟ 

چرا صبح ها دیگر نشاط ندارم و اکثرا همسرم صبحانه درست می کند یا صبحانه سمبل شده می خوریم ؟

چرا ....


جوابشان خیلی  واضح است . اینکه در بعضی موارد بی وزنی (همان هوای نفس ) جلوی استمرار در کارها را می گیرد و عزمم در آن کارها را از بین می برد . همه چیز از یک دوراهی ساده و کوچک شروع می شود ، دو راهی بین هوای نفس و جدیت در کار . 

شاید آن کار خیلی پیش پا افتاده باشد و انجام ندادن آن به هیچ کجای عالم بر نخورد ولی انجام ندادنش هوای نفسِ مرا گنده تر می کند و کار را کم کم برایم سخت می کند مثل قورباغه ای می شوم که بدون اینکه داغی را حس کند ، روی حرارت دارد می پزد :)))) 


تازگی ها بیشتر حواسم را جمع می کنم و به کمین نفسم نشسته ام . به این صحبت حاج آقا پناهیان زیاد فکر می کنم با این مضمون که "اگر در حلال ها با نفست مبارزه نکنی ، در حرام ها گیر می افتی "1

مبارزه ی بزرگیست . خدا کمک کند ....



 n- آخر سال است و وقت خانه تکانی و خستگی و نا مرتبی سر و وضع .

کمی دیگر همسرم می رسد خانه و هنوز نامرتبی از سر و رویم می ریزد .

می گویم همه روزهای سال را مرتب بوده ام . این یک روز زیاد به چشم نمی آید و دلیلش هم که قانع کننده است .....

اما این بار دیگر کوتاه نمی آیم . موهایم را شانه می کنم ، لباسی آراسته می پوشم و به سرو وضعم حسابی می رسم . آب میوه ای مهیا می کنم و به این فکر می کنم که او هم خسته است و من وظیفه دارم خستگی را از تنش بیرون کنم و  بگذار در ذهنش بماند که همسرم حتی در زمان خانه تکانی ها هم آراستگی اش را حفظ می کند .....




شادی روح شهید تهرانی مقدم و یارانش صلوات 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



پی نوشت 1: اگر در حلال با هوای نفس مبارزه نکنید، وقتی در حرام گیر هوای نفس بیفتید، نمی توانید نجات پیدا کنید. از پس هوای نفست بر نمی‌آیی، هوای نفست تو را می زند زمین. " (منبع اش اینجاست)


پی نوشت 2: صوت های تنها مسیر حاج آقا پناهیان را که در این موضوع است از دست ندهید . لینک دریافت فایل ها 



[ پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۳۰ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

کتاب خانه ما

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یاهادی 

السلام  علیکِ یا فاطمة الزهرا (سلام الله علیها)



با سلام و ابراز وجود خدمت همه دوستان 

یه هفته ای می شه این وبلاگ راه افتاده و دوستان نویسنده :) در جریان هستن ولی به علت برخورد با آخر سال ،که مثل شب های امتحان می مونه اینجا هنوز راه نیفتاده . 

پس بنده زنگ اول رو (یعنی زنگ بعد از معرفی وبلاگ رو) می زنم . 


این پست مربوط به کتابخونه های دوست داشتی خونه ی ماست . 


جریان از این قراره که بنده بعد از ازدواج با کارتن هایی از کتاب وارد خانه همسر شدم ، غافل از اینکه به فکر کتابخونه نبودیم .(شایدم بودیم ولی به روی خودمون نمی آوردیم :) )

به هر حال بنده موندم و مقدار زیادی کتاب که جز زیر تخت ، جای دیگه ای براشون سراغ نداشتم و به مدت یک سال و نیم شرمنده ی رویِ کتابهام بودم . 


البته در این مدت بی کار ننشستم و به همسرم می گفتم که ما کتابخونه احتیاج داریم. اون بنده خدا هم که وایساده ببینه دقیقا (دقت شود ! دقیقا) بنده چی می خوام و الساعة تهیه کنه، دست به کار شد و در خرید های عید که برای محل کارشون داشتن یه عدد میز تحریر! برای خانه خریداری کرد و ما رو از بی کتابخونه ای نجات داد . به همین دقت ! 

ما که کاملا قانع شده بودیم که میزتحریر ، ما رو از بی کتابخونه ای نجات داده شاد و خرم به زندگی خود ادامه دادیم ولی همچنان این سوال برامون باقی مونده بود که چه جوری باید با میز تحریر از بی کتابخونه ای نجات پیدا کرد !

چند وقت یکبار برای فهم این ارتباط تلاش هایی می کردم . مثلا یه مدت کشوهای میز تحریر رو در آورده بودم و مقداری از کتابهام رو توش گذاشته بودم  :) . طرح جالبی بود ولی هنوز اکثر کتابا توش جا نمی شدن و کشوهای میز تحریر هم به حالت چپ چپ به کتابا نگاه می کردن که این اصلا خوب نبود :)


خلاصه ی ماجرا اینکه چند وقت بعد طی جستجوگری در خرابه های زیرزمین خانه مادربزرگ همسر دوتا جعبه میوه چوبی پیدا کردم و به این ترتیب معما رو حل کردم . همینطور که عکس رو ملاحظه می کنید می تونید رابطه میز تحریر و کتابخونه رو هم متوجه بشید . 


 کتابخونه میز تحریری


من بعد از این کشف بود که به تدبیر همسرم ایمان بیشتری پیدا کردم :)

البته با این ایده هم هنوز بیش از نیمی از کتابها زیر تخت باقی مونده بود !

تا اینکه عکس کتابخونه م رو به دوستان هنرمندم نشون دادم و پیشنهاد هایی از جنس تجربه ، بهم کردن که خیلی خیلی راهگشا بود .

اینم عکس کتابخونه دوم ما ست که از ترکیب میز تلویزیون و کتابا ساخته شده :

کتابخونه میزتلویزیونی


همسر عزیز هم خیلی از این طرح استقبال کرد و خودش به تدبیر خودش در خریدن میز تلویزیونی با این طرح ایمان پیدا کرد !

با وجود کتابخونه اول و این طرح دیگه تقریبا کتابی زیر تخت نمونده مگر به دلیل نقص عضو خود کتاب یا دلایلی دیگر .... 

اون دفترچه زرده هم دفتر امانت کتاباست . چون کتابای عزیزم در معرض دید همه قرار گرفتند احتمال غرض دادنشون بالا رفته (البته که خیلی خوشحال کننده هست) و این دفتر به نظم این کار کمک می کنه .


خیلی پست اولم طولانی شد. معذرت می خوام ولی بحث شیرین کتابخونه بود.



شادی روح شهدای گمنام صلوات 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


پی نوشت 1 : از دوستان نویسنده وبلاگ درخواست می کنم عکس کتابخونه هاشون رو تو وبلاگ بذارن . 

پی نوشت 2 : نشاطی که این جور کارا به من و همسرم می ده عمرا با خرید یه کتابخونه بزرگ و مجهز قابل مقایسه نیست . البته شاید بعدا به این نتیجه برسیم که بهترین کار خرید کتابخونه ست . 


[ سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۱۹ ب.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]