اضافه کردن جا ادویه ای های زیبا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا محسن


سلام خدمت همه بانوان خلاق و خوش سلیقه

وقتی ادویه های آدم زیاد می شه و شیشه سس های خالی هم در خانه خاک می خوره ، با کمی رنگ روغن می شه این جا ادویه ای ها رو ساخت .(البته می شه بدون طرح هم استفاده شون کرد ، یا اینکه برچسب های رنگی روشون بزنیم)




البته جا داشت سلیقه بیشتری به کار ببرم :) اما چون با رنگ کردن گلدان ها هم زمان شده بود از کیفیت کار کم کرد .

برای در آوردن طرح های زیبا ، می شه از این برچسب های طرح دار که بچه ها به دفترشون می زنن بگیرید و بچسبونید روی شیشه ، بعد که کامل شیشه رو رنگ کردید اونو بکنید و جای خالی طرحش ، شیشه رو زیبا می کنه .

مثلا اینطوری :

 



شادی روح امام خمینی (ره) صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم



پی نوشت : خودم باورم نمی شه یه پستِ کوتاه نوشتم :)


[ يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

صله رحم های اجباری یا فرصت هایی برای تقویت تفکر ؟!

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا رئوف


اینکه بتوانی با همه اطرافیانت ارتباط خوب و موثر برقرار کنی و هم تو ،و هم آن ها ، راضی باشید یک  آرمان بسیار بزرگ است ، مخصوصا در این زمانه که شاهد انواع طرز تفکر ها و اعتقادات هستیم ...


تقریبا همه ما تجربه عدم موفقیت در برقراری ارتباط با برخی از آشنایان و ارحام را داریم که با یادآوریِ آن جز بر اضطراب و ناراحتی ما افزوده نمی شود .

این ناراحتی وقتی عمیق تر می شود که شما  ، ارتباطِ موثر را جزو وظایف دینی خود بدانید ولی طرفِ مقابل شما هیچگونه اعتقادی به اعتقادات شما نداشته باشد .

از طرفی ناراحتی هایتان را نتوانید با کسی درمیان بگذارید (به دلایل شرعی مثلا غیبت نکردن) و طرف مقابل شما بی مهابا به خودش اجازه دهد برخوردهای ناجوان مردانه چه در پیش روی شما و چه پشت سر شما داشته باشد .

معادله ای پیچیده  ! و  البته در ظاهر ، بسیار تلخ ....


اما این معادله ایست که ربّ شما برای شما تدارک دیده و شما را مسئول حل کردن آن قرار داده . راستی چرا ؟!


اوایل ازدواجمان بود و به طور طبیعی دختری بدون تجربه در برقراری ارتباط با اقوام بودم . و از آنجایی که مادرِ بنده و تلفن خانه مان ،دوقلوهای از هم جداناشدنی بودند و همچنین خاطرات بدی که از مکالمات تلفنی داشتم ،باعث شده بود با تنها کسی که ارتباط تلفنی داشته باشم مادرم باشد ، که اقدامش هم اکثرا از طرف مادرم بود .

کمی از زندگی متاهلی گذشت و بنده هم مشغول کلاس ها و استفاده از استقلال به دست آمده بودم که تلفن ها شروع شد . ارحامِ محترم زنگ می زدند و ابراز ناراحتی و گلایه از بی توجهی های بنده می کردند و با ناراحتی مکالمه ها تمام می شد . حتی یک بار به طرزی ناجوانمردانه با بنده برخورد شد که با قطع کردن تلفن تا دقایقی فقط گریه می کردم .

این را هم اضافه کنید که مدل ازدواج و مراسمات ما مطابق خواست این ارحام نبود و البته که با لطف خدا توانستیم بر خلاف نظر آن ها بر اساس اعتقادات خودمان زندگی تشکیل دهیم .  

و اینکه این ارحام محترم شدیدا اهل غیبت کردن پشت سر دیگران هستند و اگر یک ناراحتی پیش بیاید به همه آن ها منتقل شده و به تعداد افراد فامیل عکس العمل در آن مورد مشاهده می شود .

خلاصه ...

مادر بنده هم که طرفدار پروپاقرص اقوام محترمشان بودند از هیچگونه انتقادی دریغ نمی کردند و هیچگونه پشتیبانی و حتی مشورت منطقی از جانب او نیز احساس نمی شد . البته که به دلایل همسر هم نباید از عمق این ماجرا اطلاع پیدا می کرد . 

الغرض شرایط خیلی خیلی سختی بود ....


به لطف قرآن و اساتید محترممان فهمیده بودم که اگر در زندگی نشانه ای مشاهده کردم ، حتما دنبال نقصی از خودم و برطرف کردن آن بروم و با این دید شروع کردم به تحلیل قضیه .

توقعات خودم را کنار گذاشتم و به جای آن ها فکر کردم وفهمیدم  چقدر در نوع ارتباطات اشتباه کرده بودم  وشاهد  چرخه ای معیوب در حال چرخیدن بودم . (البته قبول اشتباه و شروعی دوباره کار راحتی برای نفس سرکشم نبود )

سریع به فکر راه چاره افتادم . از مادرم تاریخ تولد همه ارحارم  و بچه هایشان را گرفتم که لااقل در زمان تولد ها پیام تبریکی بزنم و تا جایی که حواسم بود این کار را می کردم . همراه پیام های تبریک دعاهای متناسب  برای هرکدامشان می نوشتم . یعنی چیزی که می دانستم دنبالش هستند را برایشان آرزو می کردم .

کم کم نزدیک عید شد و برنامه ای جدید . یک نیمه روز نشستم و پیام شخصی متناسب با هرکدام از افراد را برای تبریک عید نوشتم (نه پیام آماده و مشترک برای همه) و این بازخورد خیلی خوبی داشت .

البته در فواصل مختلف هم سعی می کردم ارتباط تلفنی برقرار کنم و  قبل از تماس ها  هم فکر می کردم که در مورد چه موضوعی صحبت کنم .دفتری داشتم که ایده هایم را هر چند وقت یکبار می نوشتم  ، که تماس ها  نتیجه خوبی داشته باشد .


بعد از مدتی به آرامش تقریبی در مورد این ارتباطات رسیدم و حداقلش این بود که دیگر کسی از دستم شاکی نبود .

با اینکه طرز تفکر آن ها همچنان همان است و توقعاتشان هم همان ، ولی مدیریت این ارتباط به دست من افتاد ، طوری که گاهی تماس های بنده باعث ایجاد شرمندگی در آن ها می شد و نوعا گلایه نکردن بنده و ابراز بی توقعی بنده  ایجاد محبت می کرد .



نمی خواهم این تصور ایجاد شود که همه چیز به خوبی و خوشی ادامه دارد ، چون اینطور نیست و فقط موضوع از حالت بحران به حالت عادی تغییر یافت و باعث شد بنده کمی از وظایف خودم را بشناسم و به آن ها عمل کنم و نقص هایم در این زمینه اندکی برطرف شود . 

این داستان همچنان ادامه دارد و توقع بنده از ارتباطاتم ، این نیست که پشت سر من حرفی نباشد یا همه از دستم راضی باشند ، اینکه به اندازه خودم وظیفه ام را انجام دهم من را آرام می کند و مسیر رشدم را برایم هموار می کند .

و می دانم نتیجه ، دست همان ربّی است که این معادله را برای من رقم زده بود ...





شادی روح شهید ابراهیم هادی و سلامتی سید موسی صدر  صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم


پی نوشت : قصد داریم بیشتر در این خصوص مطلب بگذاریم .



[ شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۳ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۱نظر ]

گل دان های اضطراری

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا لطیف


وقتی توی خونه جای یه چیزی خالیه یا خالی می شه ، چه کار می شه کرد ؟؟؟؟؟

مثل اینجای خونه ما که تزیینش شمع بوده و موقع برق رفتگی از شمع هاش استفاده کردیم و الان جای شمع های عزیز خالیه (شکل گل رز بودن شمع ها ):


 

این رو هم اضافه کنید که وقت بیرون رفتن رو هم نداریم و به زودی قراره خونه مون مهمون بیاد 1.


مواد لازم :

-          روحیه خلاقیت :  که باعث می شه دور ریختنی ها رو به شکل یه فرصت نگاه کنیم و اونایی که به نظرمون بعدا به کار میاد دور ننداخته باشیم .

-          روحیه قناعت  : که باعث می شه بدون توجه به شرایط مالی (چه خوب و چه بد) ، از خرید اضافات تا حد ممکن جلوگیری بشه .

-          روحیه داغون  : که بعضی وقتا سراغ آدم میاد و جز با کار هنری و خلاق نمی شه با درستش کرد :)

-          روحیه ابراز هنرها : که قبل از ازدواج علاقه به ابراز هنر نزد مادر است و بعد از آن نزد مادر و همسر و جاری ها و خواهر شوهر و  ....

 

خب بگذریم .

مواد اولیه کار بنده به جز موارد بالا یک عدد درِ چرک خشک کن و چند گلدان کوچولوی سفالی بود که قبلا خریده بودم و نگه داشته بودم . البته یک سری گلدون سفالی هم همسر در دوران عقد خریده بود که گلهاش زیاد جالب نبود ولی به علت رودربایستی نگه داشته بودم .



بعد که گلدان هارو رنگ زدم و یه قسمت هایی از گلهایی که داشتم رو توشون گذاشتم . نتیجه شد این :


 

و اینگونه بود که بر اساس روحیاتِ گفته شده و موادِ لازمِ بالا ، این جای خالی پر شد و شور و شعف به زندگی برگشت و به خوبی و خوشی زندگی ادامه پیدا کرد و ....




شادی روح شهید طهرانی مقدم و یارانش صلوات

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم




پی نوشت1: اینکه این همه وقت به این فکر نیفتاده بودم و تا می خواد مهمون بیاد به فکر تزیین خونه میفتم واسه خودم توجیه عقلانی نداره و رفتاریه که باید اصلاحش کنم .

پی نوشت2 : در راستای گام سوم از "ابرازهایی از جنس نظم" :  دارم واسه مهمونی غذاهارو آماده می کنم و این خیلی وقت ازم می گیره .ولی با این توجیه عقلی که مهمون حبیب خداست و باید اکرام بشه ، این کارا رو انجام می دم و اینکه در حین کار به فایل صوتی درس هایی که دوست دارم گوش می دم تا ذهنم در حین کارِ فیزیکی، بهره روحی هم ببره .

پی نوشت3: درخواست عاجل دارم از خانم ها مریم سادات و فاطمه سادات که کارهای هنری مخصوصا گلدون های زیبایی که عکسش رو بهم نشون دادن در وبلاگ بذارن . 

 



[ سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ق.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

مدیریت زنانه وقتی که مهمون میاد!

به نام خدا


سلام

تا حالا براتون پیش اومده که مهمون بیاد خونتون و ندونید چطوری مهمونداری کنید که بعد از رفتن مهمونا نگید آخیش..خوب شد رفتن

مهمونایی که با خودتون اختلاف عقیده ای و سلیقه ای و فرهنگی دارن

مهمونایی که بچه کوچیک و کنکجکاو و احیانا شلوغی، دارند..


نکاتی هست که تو مدیریت مهمانداری بهتون کمک می کنه :)

- اگر مهمونی از جنس مهمونای من براتون میاد که از وقتی میان از زمین و زمان ناله می کنند و ایراد می گیرن و حتی به مقدساتتم رحم نمی کنن و تو مجبوری به احترام مهمون بودنشون لام تا کام چیزی نگی یه راه بیشتر نمی مونه

اولا که وقتی اونا میخوان بیان زنگ بزنی یکی رو که باهاشون راحتن دعوت کنی که دور هم باشیم. بعدشم چند تا بازی طراحی کنی و تو یه فرصت بطور غیر مستقیم بحث بازی رو بندازی وسط . بعد چند دقیقه می بینی چنان با بازی سرگرمند که ساعتها خنده کنان دارن با یه بازی خوش می گذرونن


نه از غیبت خبری هست

نه از سردرد بعد از جر و بحثای بی فایده

یکی از این بازیا که خیلی ام راحته بازی منچه


- اگر مهمونی که بچه داره با همون ویژگیایی که گفتم سرش رو با اسباب بازی و چند تا بازی خلاقانه گرم کنید.

اینارو خودم طراحی کردم.


چند تا توپ + سبد ... از بچه بخواهید که توپهارو بندازه توی سبد


 


با چوب بستنی پازل درست کنید... پازل من دوطرفه است :)


پاستیلایی که تاریخ مصرفشون گذشته بود رو به عنوان مهره، باهاش شکل های مختلف می سازیم.

فقط به بچه ها نگید اینا پاستیلن :)



اینم از پزوژه مهمونداری با انواع بازی برای بزرگا و کوچیکا..

امیدوارم مفید باشه


پ.ن1: و من الله توفیق

پ.ن2: تمنای دعای فرج

[ يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۳۹ ب.ظ ] [ مریم سادات فاطمی ]
[ ۰نظر ]

ایده هایی برای داخل اتومبیل

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا بدیع

زیاد حاشیه نمی روم و فقط چند مدل ایده برای صوت های داخل ماشین ، هنگام مسیرهای طولانی یا مسافرت می دهم .

حرفمو پس می گیرم و  یه کم حاشیه می رم :) 

همانطور که همه می دانیم برای شروع بعضی طرح ها لازمه با شیب ملایم وارد شد :)

همسر بنده قبلا برای این که در ماشین حوصله ش سر نره رادیو گوش می داد معمولا هم موجی که آهنگ های مختلف میذاره مورد علاقه ش بود . با وجود اینکه تقریبا 90 درصد اون آهنگ ها مشکل نداره ولی لزوما گوش کردن اون ها رشدی به همراه نداره .

اوایل ازدواجمون بنده برای اسلامی تر کردن داخل ماشین یه فلش پر کردم از مداحی های آقای میثم مطیعی . با هم که می رفتیم بیرون می ذاشتم و گوش می دادیم . معمولا بعد از چند تا مداحی همسر جان می گفت دیگه بسه و خاموش کنیم .

 همون موقع ها فهمیدم که لزوما چیزی که من دوست دارم ، می تونه مورد علاقه همسرم نباشه . و این رو هم فهمیدم که فقط مداحی و روضه ، ذکر نمیاره و کسی که می خواد از طریق گوش ، ذکر بپذیره حتما نباید با مداحی و غم و غصه این کار رو بکنه و شاید حتی در طولانی مدت عادت به این کار ، حس تازگی و عمیق شدن در مداحی رو از آدم بگیره .

کم کم به فکر آهنگ های حامد زمانی افتادم و این یه کم قضیه رو برای همسر شیرین تر کرد چون هم ریتم قشنگی داره و هم بعضی از آهنگ هاش از متن های فوق العاده مفهومی استفاده کرده که روح آدم رو بالا می بره، مثل آهنگِ "نفس تازه کنیم" . البته این نوع آهنگ ها تا جایی مفیده که شعرش رو گوش می دی و آهنگ مد نظرت نیست و گرنه در ادامه جز خستگی روح چیز دیگه ای نمیاره .

و اما نسخه جادویی که ما کشفش کردیم و  با روحیه جفتمون می خونه و هر بار که گوش بدی هم خسته نمی شی ، چیزی نیست جر مدح اهل بیت . مدح ها رو توی ولادت ها می خونن . البته اکثر گزینه هایی که ما بهش علاقه داریم ، مدح هایی هست که آقای میثم مطیعی خونده و از لینک زیر می شه دانلود کرد .

لینک دانلود مدح های آقای میثم مطیعی 


این مدح ها گزینه های شاد هم داره که اونا هم برای ایجاد تنوع جالبه .



شادی روح شهید تهرانی مقدم و یارانش صلوات 

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم



[ شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۴۶ ب.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]

با کمترین امکانات چیزای خوشگل بسازید

یا محسن

سلام رفقا

آخرین پنجشنبه سال 1394 تون بخیر و خوشی

دیدید زمستون چه هق هقی راه انداخته..

شهدا و اموات رو با فاتحه و صلواتی بر محمد و آل محمد یاد کنید تا بریم ببینیم امروز واستون چی دارم:)



با موادی که در خونه بود چیزایی برای سفره هفت سین درست کردم..

مواد لازم: چیزای دورریختنی از نظر بقیه، آبرنگ، ماژیک، لاک، چسب و از همه مهمتر ذوق و حوصله

من هیچچچچچ کدومشون رو تهیه نکردم..چون اعتقاد دارم اگه یه کاری قراره بشه باید با همینایی که دارم بشه والّا هنر نکردم:)

البته نظر منه شما می تونید زیاد سخت نگیرین


این تنگیه که در اصل قوری بوده و چون دسته اش شکست و نشد ازش استفاده کرد برداشتم و به عنوان تنگ ماهی تزئین کردم

طرحش رو با آبرنگ کشیدم!!

بله درست خوندین، آبرنگ..

حالا چطوری و چجوری اون دیگه برمیگرده به هنری که ذاتا از پدر و مادرم به ارث بردم



اینم یه شیشه دورریز که از خونه مامانمینا برداشتم و یه آینه کوچیک که چسبوندمش رو شیشه و روش بازم با آبرنگ طرح ترمه زدم:)



اینم تخم مرغای عید!

توشون رو خالی کردم بعد با همون آبرنگ طرح مرغ و پرنده زدم..



امیدوارم مفید بوده باشه:)



پ.ن1: هذا من فضل ربی

پ.ن2: و من الله توفیق

پ.ن3: الحمدلله علی کل حال

[ پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۰ ب.ظ ] [ مریم سادات فاطمی ]
[ ۱نظر ]

کارِخونه میشه تفریح اگه خلاق باشی

یا لطیف

سلام

خسته نباشید خانومای خونه از کارای عید...

تا شروع بهار سه قدم بیشتر نمونده

من سعی کردم کارای خونه مو با انگیزه و عشق و خوشحالی همراه کنم تا بهم بچسبه!!

گوشه ای از نتایج کارام رو باهاتون به اشتراک میذارم تا نظرات تونو جویا شم..

این پرده ایه که به تازگی با یه تغییر کوچولو کلّی تو روحیه مون اثر مثبت گذاشته..

وقتی تصمیم گرفتم اتاق خوابو از صورتی به بنفش تغییر بدم و از لحافی که مادربزرگ خوبم زحمتشو کشیده بود استفاده کنم، دیدم پرده صوریتی به لحاف نمیاد..این شدم که با پارچه دور ریزی که داشتم طرح گل در آوردم و چسبوندم روی پارچه سفید و از زیرِ پرده نصب کردم.به همین راحتی:)



اینم گلدونیه که بازم برای سِت بودن با اتاق خواب با کمترین هزینه خریداری کردم و یه گل از دسته گلایی که داشتمو جدا کردم و گذاشتم تو گلدون..

بطور اتفاقی متوجه شدم عه چ جالب با گل روی لحاف مو نمیزنه...دقت کنید شمام

خدا در و تخته رو جور کرد..الحمدلله.. بالاخره پروژه بنفش سازی با موفقیت به اتمام رسید:)



اینم حاصل خونه تکونی امسال..مژه هام پیدا شد..مژه های عروسیم..اصلا نمی تونم تصور کنم اینا رو چشام بوده... چطوری پلک می زدم؟؟؟!!

وسط اون همه شلوغ پلوغی یهو به ذهن رسید این کارو کنم..به عنوان زنگ تفریح خوب بود:)

پارچه بالاسرش کادوی مادر همسرجانه که هنوز طرحی برای دوختنش پیدا نکردم اگه چیز خوب داشتید بگید دوستای عزیزم:)



اینم در تکمله پست زهرا سادات جان که درمورد حوله آشپزخانه بود..صرفا جهت پیشنهاد گذاشتم، من با این آویزای لیوان حوله رو وصل کردم به آبچکان..همش جلو دستمه..خیلی باهاش راحتم..اون مایع رو هم که گفتم واسه این بود: گاهی آدم تو آشپزخونه دستش کثیف میشه..مثلا روغن میخوره و ... و بعضیارو دیدم با ریکا می شورن!! من مایع دستشویی عم گذاشتم واسه این کارا :) کار خوبی کردم مگه نه؟



اینم کتابخونمونه، به دعوت از دوست خوبم زهرا سادات عکسشو گذاشتم براتون

ان شاالله تو فرصتای بعدی سعی می کنم بعضی از تزئینی هاش که توشه و کاره خودمه رو براتون توضیح بدم.


پ.ن1: و من الله توفیق

پ.ن2: هذا من فضل ربی

پ.ن3: اگه طولانی شد ببخشید:)

[ چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۳۲ ب.ظ ] [ مریم سادات فاطمی ]
[ ۱نظر ]

کتاب خانه ما

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یاهادی 

السلام  علیکِ یا فاطمة الزهرا (سلام الله علیها)



با سلام و ابراز وجود خدمت همه دوستان 

یه هفته ای می شه این وبلاگ راه افتاده و دوستان نویسنده :) در جریان هستن ولی به علت برخورد با آخر سال ،که مثل شب های امتحان می مونه اینجا هنوز راه نیفتاده . 

پس بنده زنگ اول رو (یعنی زنگ بعد از معرفی وبلاگ رو) می زنم . 


این پست مربوط به کتابخونه های دوست داشتی خونه ی ماست . 


جریان از این قراره که بنده بعد از ازدواج با کارتن هایی از کتاب وارد خانه همسر شدم ، غافل از اینکه به فکر کتابخونه نبودیم .(شایدم بودیم ولی به روی خودمون نمی آوردیم :) )

به هر حال بنده موندم و مقدار زیادی کتاب که جز زیر تخت ، جای دیگه ای براشون سراغ نداشتم و به مدت یک سال و نیم شرمنده ی رویِ کتابهام بودم . 


البته در این مدت بی کار ننشستم و به همسرم می گفتم که ما کتابخونه احتیاج داریم. اون بنده خدا هم که وایساده ببینه دقیقا (دقت شود ! دقیقا) بنده چی می خوام و الساعة تهیه کنه، دست به کار شد و در خرید های عید که برای محل کارشون داشتن یه عدد میز تحریر! برای خانه خریداری کرد و ما رو از بی کتابخونه ای نجات داد . به همین دقت ! 

ما که کاملا قانع شده بودیم که میزتحریر ، ما رو از بی کتابخونه ای نجات داده شاد و خرم به زندگی خود ادامه دادیم ولی همچنان این سوال برامون باقی مونده بود که چه جوری باید با میز تحریر از بی کتابخونه ای نجات پیدا کرد !

چند وقت یکبار برای فهم این ارتباط تلاش هایی می کردم . مثلا یه مدت کشوهای میز تحریر رو در آورده بودم و مقداری از کتابهام رو توش گذاشته بودم  :) . طرح جالبی بود ولی هنوز اکثر کتابا توش جا نمی شدن و کشوهای میز تحریر هم به حالت چپ چپ به کتابا نگاه می کردن که این اصلا خوب نبود :)


خلاصه ی ماجرا اینکه چند وقت بعد طی جستجوگری در خرابه های زیرزمین خانه مادربزرگ همسر دوتا جعبه میوه چوبی پیدا کردم و به این ترتیب معما رو حل کردم . همینطور که عکس رو ملاحظه می کنید می تونید رابطه میز تحریر و کتابخونه رو هم متوجه بشید . 


 کتابخونه میز تحریری


من بعد از این کشف بود که به تدبیر همسرم ایمان بیشتری پیدا کردم :)

البته با این ایده هم هنوز بیش از نیمی از کتابها زیر تخت باقی مونده بود !

تا اینکه عکس کتابخونه م رو به دوستان هنرمندم نشون دادم و پیشنهاد هایی از جنس تجربه ، بهم کردن که خیلی خیلی راهگشا بود .

اینم عکس کتابخونه دوم ما ست که از ترکیب میز تلویزیون و کتابا ساخته شده :

کتابخونه میزتلویزیونی


همسر عزیز هم خیلی از این طرح استقبال کرد و خودش به تدبیر خودش در خریدن میز تلویزیونی با این طرح ایمان پیدا کرد !

با وجود کتابخونه اول و این طرح دیگه تقریبا کتابی زیر تخت نمونده مگر به دلیل نقص عضو خود کتاب یا دلایلی دیگر .... 

اون دفترچه زرده هم دفتر امانت کتاباست . چون کتابای عزیزم در معرض دید همه قرار گرفتند احتمال غرض دادنشون بالا رفته (البته که خیلی خوشحال کننده هست) و این دفتر به نظم این کار کمک می کنه .


خیلی پست اولم طولانی شد. معذرت می خوام ولی بحث شیرین کتابخونه بود.



شادی روح شهدای گمنام صلوات 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


پی نوشت 1 : از دوستان نویسنده وبلاگ درخواست می کنم عکس کتابخونه هاشون رو تو وبلاگ بذارن . 

پی نوشت 2 : نشاطی که این جور کارا به من و همسرم می ده عمرا با خرید یه کتابخونه بزرگ و مجهز قابل مقایسه نیست . البته شاید بعدا به این نتیجه برسیم که بهترین کار خرید کتابخونه ست . 


[ سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۱۹ ب.ظ ] [ زهرا سادات علوی ]
[ ۰نظر ]