بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا رئوف
اینکه بتوانی با همه اطرافیانت ارتباط خوب و موثر برقرار کنی و هم تو ،و هم آن ها ، راضی باشید یک آرمان بسیار بزرگ است ، مخصوصا در این زمانه که شاهد انواع طرز تفکر ها و اعتقادات هستیم ...
تقریبا همه ما تجربه عدم موفقیت در برقراری ارتباط با برخی از آشنایان و ارحام را داریم که با یادآوریِ آن جز بر اضطراب و ناراحتی ما افزوده نمی شود .
این ناراحتی وقتی عمیق تر می شود که شما ، ارتباطِ موثر را جزو وظایف دینی خود بدانید ولی طرفِ مقابل شما هیچگونه اعتقادی به اعتقادات شما نداشته باشد .
از طرفی ناراحتی هایتان را نتوانید با کسی درمیان بگذارید (به دلایل شرعی مثلا غیبت نکردن) و طرف مقابل شما بی مهابا به خودش اجازه دهد برخوردهای ناجوان مردانه چه در پیش روی شما و چه پشت سر شما داشته باشد .
معادله ای پیچیده ! و البته در ظاهر ، بسیار تلخ ....
اما این معادله ایست که ربّ شما برای شما تدارک دیده و شما را مسئول حل کردن آن قرار داده . راستی چرا ؟!
اوایل ازدواجمان بود و به طور طبیعی دختری بدون تجربه در برقراری ارتباط با اقوام بودم . و از آنجایی که مادرِ بنده و تلفن خانه مان ،دوقلوهای از هم جداناشدنی بودند و همچنین خاطرات بدی که از مکالمات تلفنی داشتم ،باعث شده بود با تنها کسی که ارتباط تلفنی داشته باشم مادرم باشد ، که اقدامش هم اکثرا از طرف مادرم بود .
کمی از زندگی متاهلی گذشت و بنده هم مشغول کلاس ها و استفاده از استقلال به دست آمده بودم که تلفن ها شروع شد . ارحامِ محترم زنگ می زدند و ابراز ناراحتی و گلایه از بی توجهی های بنده می کردند و با ناراحتی مکالمه ها تمام می شد . حتی یک بار به طرزی ناجوانمردانه با بنده برخورد شد که با قطع کردن تلفن تا دقایقی فقط گریه می کردم .
این را هم اضافه کنید که مدل ازدواج و مراسمات ما مطابق خواست این ارحام نبود و البته که با لطف خدا توانستیم بر خلاف نظر آن ها بر اساس اعتقادات خودمان زندگی تشکیل دهیم .
و اینکه این ارحام محترم شدیدا اهل غیبت کردن پشت سر دیگران هستند و اگر یک ناراحتی پیش بیاید به همه آن ها منتقل شده و به تعداد افراد فامیل عکس العمل در آن مورد مشاهده می شود .
خلاصه ...
مادر بنده هم که طرفدار پروپاقرص اقوام محترمشان بودند از هیچگونه انتقادی دریغ نمی کردند و هیچگونه پشتیبانی و حتی مشورت منطقی از جانب او نیز احساس نمی شد . البته که به دلایل همسر هم نباید از عمق این ماجرا اطلاع پیدا می کرد .
الغرض شرایط خیلی خیلی سختی بود ....
به لطف قرآن و اساتید محترممان فهمیده بودم که اگر در زندگی نشانه ای مشاهده کردم ، حتما دنبال نقصی از خودم و برطرف کردن آن بروم و با این دید شروع کردم به تحلیل قضیه .
توقعات خودم را کنار گذاشتم و به جای آن ها فکر کردم وفهمیدم چقدر در نوع ارتباطات اشتباه کرده بودم وشاهد چرخه ای معیوب در حال چرخیدن بودم . (البته قبول اشتباه و شروعی دوباره کار راحتی برای نفس سرکشم نبود )
سریع به فکر راه چاره افتادم . از مادرم تاریخ تولد همه ارحارم و بچه هایشان را گرفتم که لااقل در زمان تولد ها پیام تبریکی بزنم و تا جایی که حواسم بود این کار را می کردم . همراه پیام های تبریک دعاهای متناسب برای هرکدامشان می نوشتم . یعنی چیزی که می دانستم دنبالش هستند را برایشان آرزو می کردم .
کم کم نزدیک عید شد و برنامه ای جدید . یک نیمه روز نشستم و پیام شخصی متناسب با هرکدام از افراد را برای تبریک عید نوشتم (نه پیام آماده و مشترک برای همه) و این بازخورد خیلی خوبی داشت .
البته در فواصل مختلف هم سعی می کردم ارتباط تلفنی برقرار کنم و قبل از تماس ها هم فکر می کردم که در مورد چه موضوعی صحبت کنم .دفتری داشتم که ایده هایم را هر چند وقت یکبار می نوشتم ، که تماس ها نتیجه خوبی داشته باشد .
بعد از مدتی به آرامش تقریبی در مورد این ارتباطات رسیدم و حداقلش این بود که دیگر کسی از دستم شاکی نبود .
با اینکه طرز تفکر آن ها همچنان همان است و توقعاتشان هم همان ، ولی مدیریت این ارتباط به دست من افتاد ، طوری که گاهی تماس های بنده باعث ایجاد شرمندگی در آن ها می شد و نوعا گلایه نکردن بنده و ابراز بی توقعی بنده ایجاد محبت می کرد .
نمی خواهم این تصور ایجاد شود که همه چیز به خوبی و خوشی ادامه دارد ، چون اینطور نیست و فقط موضوع از حالت بحران به حالت عادی تغییر یافت و باعث شد بنده کمی از وظایف خودم را بشناسم و به آن ها عمل کنم و نقص هایم در این زمینه اندکی برطرف شود .
این داستان همچنان ادامه دارد و توقع بنده از ارتباطاتم ، این نیست که پشت سر من حرفی نباشد یا همه از دستم راضی باشند ، اینکه به اندازه خودم وظیفه ام را انجام دهم من را آرام می کند و مسیر رشدم را برایم هموار می کند .
و می دانم نتیجه ، دست همان ربّی است که این معادله را برای من رقم زده بود ...
شادی روح شهید ابراهیم هادی و سلامتی سید موسی صدر صلوات
اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
پی نوشت : قصد داریم بیشتر در این خصوص مطلب بگذاریم .